باز سر صبحه دلم غروبه
یه حس میگه تلخیه همش دروغه
میگه لبخند بزن که خوبی نزدیکه
میگم خستم میترسم چشا سنگینه
میگه سکوت فقط حس داشته باش
به شبنم روی گل چش داشته باش
میگم سیگار رو لب همش از غمه
میگه اینجا خوبیا و بدیاش درهمه
گفتم از کجا اومدم به کجا میرم
گفت کم فکر کن این واست خدا میشن
گفتم ببین ترک دست پیرمرد و
دلایی که تو سرما پینه بسته